احمدنجفی:آمریکایی ها شبیه من هستند

احمد نجفی یا دقیق‌تر، سیداحمد
نجفی‌شوشتری، چه بخواهد، چه نخواهد شبیه آمریكایی‌ها ست، انگار نه انگار كه
متولد ناف خرمشهر خودمان است، می‌شود گفت احمد نجفی نماد شمایل آمریكایی ـ
غربی در سینمای ایران است، كافی است نگاهی به مشهورترین نقش‌آفرینی‌هایش
بیندازید تا جاافتادگی او را در چنین نقش‌هایی ایمان بیاورید، احمد نجفی
اما در خلوت، وقتی پای حرف‌هایش بنشینی، بشدت «ایرانی» است و بشدت
«خرمشهری».

احمدنجفی:آمریکایی ها شبیه من هستند
آقای
نجفی می‌شود گفت شما مرد ماجراجوی سینمای ایران هستید به این معنا كه هم
در زمینه زندگی شخصی خودتان هم در زمینه هنری خودتان ابایی از ریسك و تغییر
مسیر ندارید مثلا در كارنامه شما هم مدیریت شبكه دو هست، هم بازی در فیلم
«دندان مار» كیمیایی، هم بازی در فیلم بهرام بیضایی، هم همكاری با توفان شن
آقای شمقدری و دولت احمدی‌نژاد، ازدواج با یك خانم اكراینی و…

اگر
این اوصاف ختم می‌شود به مفهوم ماجراجویی،  بله هستم! ولی اتفاقا من قبل
از سینما هم همین بودم. زندگی‌ام در كنجكاوی و رسیدن به آن شكل گرفت.
 از همین‌جا شروع می‌كنیم، زندگی كنجكاوانه سیداحمد نجفی! مثلا چه نوع كنجكاوی‌هایی داشتید كه زندگی شما را مدام تغییر می‌داد؟
مثلا
پانزده سالگی یك دفعه تصمیم گرفتم بروم آمریكا، 47 سال قبل، در شرایط خاص
آن روز، بدون اتكا به خانواده، هوس كردم بروم آمریكا، وقتی به پدرم گفتم،
پدرم با تمسخر و خنده گفت: چشم ا‌نشاءالله می‌فرستمت آمریكا!
شغل پدرتان چه بود؟
شغلش
صادرات بود، وضع مالی‌اش هم عالی بود. پدرم یكی از تاجرهای بزرگ خوزستان
بود، او  این‌طور نبود كه ناز بكشد و پول تو جیبی در جیب ما بگذارد، در
خانواده ما زمانی شما به پول جیبی‌ات می‌رسیدی كه درس بخوانی، نمی‌خواندی
ریالی هم نصیبت نمی‌شد.
سفر آمریكا در پانزده سالگی به كجا رسید؟ رفتید؟
بله!
رفتم! من شنیده بودم كه سازمان پیشاهنگی وقت می‌خواهد یك عده را جمع كند و
یك اردوی پیشاهنگی هم در آمریكا برگزار می‌شود، رفتم نام‌نویسی كردم و
مدیر سازمان پیشاهنگی خرمشهر را قانع كردم كه من پیشاهنگم در حالی كه
نبودم! فقط و فقط برای این ‌كه بروم آمریكا.
چرا به سمت زندگی معمول و متوسط، مثلا زندگی كارمندی نرفتید؟
درس
مهمی كه تا امروز از زندگی یاد گرفتم این بود كه نباید هرگز كارمند بشوم،
نمی‌خواهم به كارمندها توهین كنم، زندگی كارمندی یعنی زندگی روتین، در
صورتی كه مهم‌ترین سرمایه هر آدمی زمان است كه در سیستم كارمندی به فنا
می‌رود.
من تا قبل از دیپلم گرفتن، در تابستان‌ها
كه همه به‌خاطر گرمای خرمشهر از شهر فراری بودند، از تهران می‌آمدم خرمشهر
برای صادرات خرما جالب است بدانید من از شانزده سالگی صادرات خرما انجام
می‌دادم.
در همان سال‌ها یك روزی رفتیم هتل هما،
كه هنوز كامل ساخته نشده بود، آنجا آشنا داشتم و  به عنوان حسابدار هتل
استخدامم كردند، چون زبانم هم خیلی خوب بود، آن وقت وضع مالی‌ام بسیار خراب
بود ولی غرورم اجازه نمی‌داد از پدرم كمك بگیرم. حقوقم آن موقع 1800 تومان
بود، یعنی حقوق یك كارمند عالی‌رتبه. به محض كه استخدام شدم، پیاده آمدم
خانه پدرم كه پز استخدام شدنم را بهش بدهم! تا گفتم در هتل هیلتون استخدام
شدم، یكدفعه پدرم گفت ای داد بیداد من فكر كردم یك بچه تربیت كردم كه هتل
هیلتون می‌سازد نه كه می‌رود آنجا كار كند! همان لحظه برگشتم و استعفا دادم
كردم !  این تلنگر باعث شد من زندگی كارمندی را كنار بگذارم.
كنجكاوی و ماجراجویی بعدی كه احمد نجفی را در زندگی جلو انداخت چه بود؟
وقتی
از اردوی پیشاهنگی برگشتم، دیپلم را گرفتم و سربازی را هم رفتم و بعد
تصمیم گرفتم بروم آمریكا لیسانس بگیرم. نمی‌خواستم از پدرم كمك بگیرم. من
آن سال‌ها، در یك خشكشویی در بندرعباس شریك بودم، سهمم را به 15 هزار تومان
فروختم و راهی آمریكا شدم.
در چه سالی؟
سال 1352.
پس چه زمانی پایتان به سینما باز شد؟
من
سال 53 دستیار آقای كیمیایی شدم در فیلم غزال، آن هم خودش ماجرا دارد،
خیلی خلاصه بگویم كه من همیشه در حال بیكار نبودن هستم.  اصلا وقتی بیكار
شوم آدم خوبی نیستم!
رشته شما در دانشگاه چه بود؟
طراحی صحنه.
برگردیم
به آن مقطعی كه شما از هتل استعفاكردید رفتید تا سال 56 كه وارد فیلم غزل
شدید. چه شد كه شما وارد این كار شدید و از چه سالی شما وارد سینما شدید؟

خیلی
اتفاقی. من در استودیو میثاقیه دوستی داشتم كه مدیر پخش بود. آقای مجید
مجیدی رزاق كه خیلی هم آدم معروفی است با 70 یا 80 تا فیلم مدیر پخش فیلم
بود   بهترین تهیه‌كننده‌ها سه تا بیشتر در دست ندارند او 70 تا فیلم در
دست داشت. پخش میثاق بزرگ‌ترین پخش ایران بود. وقتی به آن دفتر می‌رفتم،
می‌دیدم كه یك عده آدم می‌روند و می‌آیند، به بعضی‌ها كه از آنها خوشم
می‌آمد كمك می‌كردم، ولی در همین حد.
 آن موقع
كیمیایی به همین دفتر پخش می‌آمد، یا منفردزاده، پاتوق بود به اصطلاح، یك
روز كه رفتم یك فیلمی دیدم هنوز هم یادم است به نام صلاه ظهر، ضوابط و
روابط فیلمفارسی را كشانده بودند به مذهب، من حالم از دیدن این فیلم بد شد
آمدم در دفتر میثاقیه نشستم، همین كه رسیدم شروع كردم بد و بیراه گفتن به
فیلم. آقایی كه آن طرف اتاق بود و من نمی‌دیدیمش، گفت آقا شما این همه
توهین می‌كنی به سینمای ایران فیلم گاو را دیدی؟ گفت شما فیلم گاو را
فیلمفارسی می‌دانی؟ از همان دور جوابش را دادم كه با یك گل بهار نمی‌شود!
باز پرسید قیصر چی؟ جواب دادم قیصر هم در در روابط و زمینه فیلمفارسی متولد
شده، جا خورد بعد گفت بیا بریم با هم ناهار بخوریم، این آقا مسعود كیمیایی
بود و این آغاز دوستی من با او و ورودم به سینما.
كیمیایی گفت دستیار می‌خواهم، گفتم دستیاری اصلا چی است؟ پیش خودم گفتم احمد! برو این كار را هم یاد بگیر و همین هم شد.
اولین كار احمد نجفی در سینمای ایران؟
سر فیلم غزال، یك كلبه می‌خواستند، آن را كاملا خودم ساختم و حتی بدون این‌ كه به من بگویند، یك اصطبل هم برایشان ساختم!
حالا می‌رسیم به مقطع انقلاب،  شما بعد از پیروزی انقلاب، تا سال 59 معاون شبكه دو شدید، چطور این اتفاق افتاد؟
بعد
از پیروزی انقلاب، مسعود كیمیایی رئیس شبكه دو شده بود، همان موقع هم یك
عده با پز روشنفكری با تلویزیون همكاری نمی‌كردند كه ما با انقلاب مخالف
هستیم از همین حرف‌هایی كه هنوز هم می‌گویند و به دلیل نزدیكی و دوستی كه
با كیمیایی داشتم تلویزیون رفتم، از كیمیایی پرسیدم مسعود! ما برای چی
می‌رویم تلویزیون؟ گفت این انقلاب نیاز به تصویر دارد، این حرف قشنگی بود،
كه راهی تلویزیون بعد از انقلاب شدم.
چه كار كردید در تلویزیون؟
آن
موقع در شبكه دو مدتی قائم مقام رئیس شبكه بودم و رئیس سیمافیلم. گروهی را
جمع كردم برای آموزش دیدن و كادرسازی تلویزیون بعد از انقلاب، البته همه
كارهایمان به نتیجه نرسید، تز من این بود كه باید بچه‌های شانزده ساله را
به تلویزیون بیاورم و این كار را هم كردم.
بین آن بچه‌ها چه كسی امروز معروف است؟
مثلا
آقای كیانوش عیاری از همان بچه‌ها بود، به این بچه‌ها گفتم: بیایید جلو!
سینما و تلویزیون دیگر برای شما ست! حتی برای شروع قرار شد با مهرجویی كار
كنیم. او  یك سناریو داشت كه خیلی خوب بود و می‌خواست بسازد . همین آقای
امیر نادری قراردادش را من بستم و پول را گرفت و كارش را شروع كرد.
چرا از تلویزیون رفتید؟
من
اواسط سال 1358 به عنوان نماینده صداوسیما در قاره آمریكا منصوب شدم،
منتها خوردیم به بحث گروگانگیری و سفارت آمریكا كه هفت یا هشت روز بعدش این
اتفاق افتاد. تمام بودجه‌هایمان را بلوكه كردند و بستند. كارتر اولین كاری
كه بعد از گروگانگیری كرد، این بود كه پول‌های دولت ایران را بلوكه كرد و
كار ما هم در نطفه خفه شد. ما چهار یا پنج  نفر بودیم كه آنجا دفتر داشتیم.
تلویزیون یك اسب آبی است  كه باید خوراك می​دادیم ! ما رفتیم سراغ
فیلم‌های انقلابی. آن موقع نیكاراگوئه هم تازه انقلاب شده بود.
تا سال 67 چه  كار می‌كردید در این عرصه؟
آمریكا
ماندم، رفتم آنجا مشغول كار شدم نام‌نویسی كردم برای فوق‌لیسانس از
دانشگاه وودبری پذیرش گرفتم. می‌خواستم جای دیگر رشته اقتصاد بخوانم، هنوزم
دستم تو گچ بود كه جنگ شد و آمدم ایران، به خاطر جنگ رفتم خرمشهر.
چه كار كردید؟
یك‌سری دعوا كردیم با عراقی‌ها بالاخره!
یعنی واقعا جنگیدید؟
پس
چكار كردم؟ شهرم بود، كلاش هم داشتم جنگیدم، ژ3 داشتم البته بیشتر با
دوستان و آشنایان و بچه‌های خرمشهر در گروه امداد بودیم، رفتیم آنجا بیشتر
آنهایی كه شهید شده بودند پیدا می‌كردیم یا خاك می‌كردیم یا می‌بردیم من
زیاد هم دنبال تیراندازی نبودم در ذاتم نیست. زبان من بیشتر كاركرد داشت،
زبان من از ژ3 برنده‌تر است!
سقوط خرمشهر كجا بودید؟
ما
برای انتقال مجروحان به دورود آمده بودیم كه شنیدیم خرمشهر سقوط كرد، اما
اینجا یك اتفاق جالب افتاد، نزدیك بود ما را در دورود بگیرند، چون آن روزها
شایع شده بود یك هواپیمای آمریكایی را زده‌اند و مردم فكر می‌كردند من هم
آمریكایی هستم!
ولی واقعا سوال است! شما چرا آنقدر شبیه آمریكایی‌ها هستید؟
من
شبیه آمریكایی‌ها نیستم! غلط كردند، آنها شبیه من هستند، ما خوبیم آنها
سعی كردند مثل ما شوند! قبل این‌كه آمریكا متولد شود آن موقع كه جد من چشم
سبز داشته اروپا فتح نشده بود . ما خودمان آن نژاد را درست كردیم آنها خبر
ندارند(خنده) ما چون از مادر بختیاری بودیم، این ظاهر ما به خاطر آن است،
می‌دانید آنجا چشم روشن و بور دارند. خود ما این را به وجود آوردیم كه
آمریكایی‌ها چشم سبز هستند، در صورتی كه واقعا اینطور نیست، هنرپیشه‌های
خانم 90 درصد لنز سبز گذاشتند.
در سینمای ایران هم شما غالبا نقش آمریكایی‌ها یا غربی‌ها را بازی كردید؟ به نوعی سرقفلی شماست در سینما! ادامه بدهید، بعد چه كردید؟
دوباره
برای ادامه تحصیل فوق‌لیسانس رفتم باز به دلیل سقوط خرمشهر و از دست دادن
منابع پولی مجبور شدم كار كنم نصفه‌های فوق لیسانس ول كردم و شروع كردم به
سخت كار كردن در خارج در آمریكا خیلی سخت در پاركینگ كار كردم درتاكسی كار
كردم، یك دوستی یك حرف بزرگی به من زد گفت تو در یك بیزینسی داری كار
می‌كنی كه از پشتش دود می‌آید این كار نیست، فردایش ماشین را فروختم آمدم
ایران 1366 یا 1365 آمدم با كیمیایی در كارگاه آزاد به عنوان قائم‌مقامش آن
موقع فیلم «شیرك» مهرجویی می‌خواست شروع شود و فیلم آقای صدرعاملی كه اسم
مریم و مسعود داشت تا این‌كه سر فیلم «سرب» به دلیل نگرانی‌هایی كه داشتم و
نوع فیلم و نگاهش  و اینكه می‌دانستم از كجا سرچشمه گرفته، مخالفت كردم با
مسعود و قهر كردیم و آمدم بیرون.
سر چی؟
من
اساسا كار سفارشی دوست ندارم، فیلمنامه «سرب» مال آقای بهشتی و بنیاد
فارابی بود، خوشم نیامد، حالا ممكن بود فیلم خوبی هم شود كه خوب هم شد،
مسعود زرنگ بود می‌دانست كجا حرف سیاسی بزند كجا جوانمردی و قهرمانی و بزند
ولی من آن موقع نگاهم این نبود كه مسعود این را بسازد یك دلیل عمده‌اش این
بود كه می‌گفتم خیلی سیاسی است من زیاد موافق ورود بچه‌های سینما به عرصه
سیاست نبودم هنوزم نیستم.
ولی خیلی‌ها اوج بازی شما در سینمای ایران را بازی فوق‌العاده شما در «سگ‌كشی» بیضایی می‌دانند.
«سگ‌كشی»
را خیلی دوست دارم، خانم شمسایی به دلیل این‌كه دخترخاله مادر من است از
بچگی می‌شناسمش این ارتباط سر بازی پیدا شد. این بده و بستان ایجاد شد و
خروجی‌اش آن شد كه دیدید، وقتی با بازیگر روبه‌رویت راحت باشی، در می‌آید.
دیگر این چیز عجیب و غریبی نیست. وقتی ارتباط چشمی و دلی با بازیگر داشته
باشی، در می‌آید. بعضی وقت‌ها بازیگر روبه‌رویت را نمی‌شناسی اغلب هم همین
است. تكنیك است نه این‌كه حس و حال داشته باشی و خروجی‌اش ماندگار نمی‌شود.
حالا برگردیم به آن ماجراجویی ذاتی شما در زندگی  خصوصی خود هم  ماجراجویی داشتید؟
سر
قسمت فیلم «كارآگاه علوی» كه در اكراین می‌گرفتیم عاشق شدم، این عاشق شدن
از جنس هول شدن هم نبود، خانمم مترجم بود و اتفاقا از سخت‌گیری من سر كار
بشدت هم عصبانی شده بود و حتی گریه‌اش گرفته بود، من سر كار، آدم بدعنقی
هستم! تعارف با هیچ كس ندارم و داد و بیداد می‌كنم، به هر حال ما نهایتا
ازدواج كردیم.
ازدواج بازیگران با هم چه خوبی‌ها و چه بدی‌هایی دارد؟
البته معمولا سر فیلم‌ها این حوادث پیش می‌آید ولی من زیاد موافق این چیزها نیستم.
آقای نجفی خیلی‌ها شما را نور چشمی رئیس​جمهور  می‌دانند. به نظر خودتان نور چشمی هستید؟
من
نیازمند نورچشمی بودن نیستم. من نیازمند پول كسی نیستم. از پول هم بدم
نمی‌آید ولی باید در بیاورم. خودم باید در بیاورم.  دولت‌ها می‌آیند و
می‌روند اتفاقا در شورای عالی سینما عده‌ای هستند كه نور چشمی‌تر هستند
خیلی هم خوب است چه مانعی دارد كه رئیس‌جمهور این مملكت یك هنرمند خوب را
نور چشمی بكند؟
شما در انتخابات ریاست جمهوری سال 84 یك برنامه «صندلی داغ» داشتید با آقای قالیباف، یادتان هست؟ خیلی هم سروصدا كرد.
این
برنامه یك حاشیه داشت، یك عده متاسفانه مشاور هستند همیشه فكر می‌كنند به
خیال خودشان دارند كار خوب می‌كنند، قبل از شروع برنامه، وقتی داشتیم غذا
می‌خوردیم این مشاوران اطراف آقای قالیباف از من خواستند كه سوالات برنامه
را به آنها بدهم كه من بشدت مخالفت كردم، خروجی برنامه هم خوب شد، چون
طبیعی بود. این نقشه نبود، امكان ندارد شما به راحتی یك سردار جنگی را به
گریه در بیاوری.
بیشترین هزینه‌ای یا تلخ ترین هزینه ای كه شما تاكنون دادید چه چیزی بوده است؟
غیر از بحث خانواده و از دست دادن عزیزانی كه داشتم متاسفانه ممنوع الكار بودن  من بود.ما
متاسفانه الی ماشاء الله مدیران نااهل داریم، بگذارید این را بگویم، اینها
آبروی مرا بردند، مرا متهم كردند كه با یك یك شبكه ماهواره‌ای فارسی زبان
به نام پی.دی.اف مصاحبه كرده‌ام، حالا داستان چه بود؟ آن شبكه یك سی.دی
درباره سینمای ایران كه داخل پخش شده را خریده بود از شبكه خودش پخش كرده
بود، آقایان نفهمیدند كه من با آنها مصاحبه نكرده‌ام و آنها سی دی را پخش
كرده‌اند.
الان كه دیگر ممنوع الكار نیستید؟
نه
نیستم از وقتی دیگه آقای احمدی‌نژاد آمد خدا را شكر بحث ممنوع الكاری در
سینما كنار گذاشته شد خداییش این را باید بگویم، چند نفر بازیگر معروف
سینما بودند، ایشان جلوی همه ما رسما دستور دادند كه اینها از ممنوع الكاری
دربیایند، آقای احمدی‌نژاد گفت این چه كاری است؟ ما این همه پول خرج
می‌كنیم مردم بروند سركار، شما ممنوع الكار می‌كنید؟
آخرین ماجراجویی احمد نجفی؟
من
دیدم در یزد، شیرینی‌فروشی فرنگی نیست، هر چه هست، همان شیرینی‌های سنتی
خود یزدی‌هاست، این بود كه به فكر زدن یك شیرینی‌فروشی مدرن در شهر
شیرینی‌های سنتی افتادم!
جام جم

عضویت در تلگرام عصر خبر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
طراحی سایت و بهینه‌سازی: نیکان‌تک