شیوع سندرم ایرانی «امتناع از نمی دانم»!

احمد پورنجاتی در روزنامه شرق نوشت: بارها هنگام رانندگی در جست وجوی نشانی خیابان و کوچه ای، از عابری پرسیده ام: ببخشید. فلان خیابان از کجا باید بروم؟ و بی درنگ با قیافه ای شبیه «گوگل مپ» پاسخ گرفته ام: مستقیم. جلوتر باید باشد!

و من پس از چندکیلومتر رانندگی مستقیم- جلوتر، تازه متوجه شده ام که اصلا فلان خیابان را عوضی رفته ام و آن جناب عابر نیز مرا دنبال نخود سیاه فرستاده. نه از روی عمد و غرض. بلکه به خاطر ابتلا به یک مرض که من «سندرم ایرانی امتناع از نمی دانم» می ناممش! «نمی دانم» به گمان من یکی از «ارزشمندترین» واژه های مهجور و کمیاب در فرهنگ ارتباطی بسیاری از ما ایرانیان است. شگفت آنکه تفاوت چندانی میان شهروند عادی، دانش آموخته، روشنفکر، کنشگر سیاسی و مقام دولتی نیز وجود ندارد. همه مان انگاری اهل «همه دانیم.» از سیر تا پیاز، از تحلیل علل و عوامل سقوط قیمت جهانی نفت تا دلایل شکست تیم ملی فوتبال در فلان مسابقه و تا عوارض جانبی مصرف ژلوفن و حتی گاه تا خصوصی ترین مسایل حریم خانوادگی فلان چهره سرشناس را فروگذار نمی کنیم حتی اگر شده به یاری آسمان ریسمان برخی شنیده ها و خوانده های پراکنده و چاشنی گمانه های ذهنی شخص شخیص خودمان.

مهم این است که هیچ پرسشی را بی پاسخ نگذاریم و زبانم لال، ناگزیر نشویم که بگوییم: در این باره، چیزی نمی دانم!

به یاد دارم سال ٨٢، در دیداری که به عنوان رییس کمیسیون فرهنگی مجلس ششم با وزیر فرهنگ و هنر دولت فدرال آلمان داشتم، درباره زمینه های همکاری فرهنگی و هنری دو کشور مذاکره می کردیم و من با اشاره به پیشینه موسیقی کلاسیک آلمان و نیز موسیقی سنتی و دستگاهی ایران از او پرسیدم: نظرتان درباره امضای یک توافقنامه همکاری برای ارتباط و آشنایی و معرفی موسیقی دو کشور به یکدیگر چیست؟ و او پاسخ داد: من در زمینه موسیقی تخصصی ندارم.

در آلمان هر ایالت جداگانه تصمیم می گیرد. من نمی توانم برای همه ایالت ها تصمیم بگیرم. پیشنهاد کرد که با مقامات ایالت «وایمار» گفت وگو کنیم. در همان جلسه، ناخودآگاه به یاد اظهارنظرهای «ذوالفنون مآبانه»ی بسیاری از مقامات و مسوولان ایرانی افتادم که هرروز در رسانه ها و همایش هایشان درباره همه چیز «فضل فروشی» می کنند جز درباره آنچه به قلمرو وظیفه شان مربوط است. شلم شوربای شگفت انگیزی است به واقع! مسئول یک نهاد غیر مرتبط درباره سیاست خارجی چنان سخن می گوید که انگاری فارغ التحصیل دوره دکترای سیاست بین الملل است و ٢٠سال سابقه دیپلماتیک دارد! فلان فرد که به اعتراف خودش هیچ فیلم سینمایی ای جز «محمدرسول الله(ص)» را در سال٥٨ ندیده چنان درباره سینما و تئاتر نظر می دهد که… نمونه ها به قدری زیاد است که این ویژگی بیمارگونه به نوعی «هنجار اجتماعی» تبدیل شده است.

اکنون نوبت آن است که در این معرکه یا چالش به حساب «مرغ عزا و عروسی» برسم. زورمان که به اهالی قدرت، سیاست، روشنفکران و صاحب نظران حرفه ای «همه چیزدان» نمی رسد. پس، به سیاق مألوف به سراغ اصحاب رسانه می روم که از خودمانند!

امان از این خبرنگاران که برخی شان چه نقش مهم و سهم بزرگی دارند در ابتلای «ما و دیگران» به سندرم ایرانی «امتناع از نمی دانم»! پرسش و مصاحبه درباره هر موضوع با هرکس که تنها دو ویژگی داشته باشد: ١- به هر دلیل، برای افکار عمومی شناخته شده باشد. ٢-حاضر به اظهارنظر وگفت وگو باشد. همین.

جالب است که اگر در پاسخ برخی خبرنگاران عزیز درباره موضوعی که یا در تخصص تو نیست یا دست کم اطلاعات به هنگام از آن نداری، بگویی: نظری ندارم، دلخور می شوند. من خود بارها با این مساله مواجه بوده ام.

نمی دانم. چه بسا این عادت بیمارگونه که «سندرم امتناع از نمی دانم» خوانده ام در این وانفسای مشکلات گوناگون جامعه، از نظر برخی چندان مهم نباشد اما به گمان من اگر قرار باشد با جلوه های گوناگون «جرثومه دروغ» مبارزه کنیم، اگر قرار باشد هرکس در برابر سخن یا اظهارنظری که می کند، پاسخگو باشد، اگر قرار باشد هرچیز در جای خودش قرار گیرد، می بایست واژه «نمی دانم» کاربست گسترده تر و افتخارآمیز تری پیدا کند. نمی دانم. شاید!

عضویت در تلگرام عصر خبر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
طراحی سایت و بهینه‌سازی: نیکان‌تک