سفر به یزد؛ شهری که مردانش برای کار کردن شب و روز نمی‌شناسند

این آقای مسئول محافظ ندارد!

«آن وقتی که من وزیر نفت شدم، هیچ نیرویی را به خاطر این که نگاه سیاسی‌اش با من متفاوت بود از ساختار وزارت نفت اخراج نکردم. معیار من برای ماندگاری افراد صرفا توانایی و عملکرد آنها بود.»

آنچه در ادامه می آید، گزارش سفر رستم قاسمی به یزد است که توسط خبرنگار همراه ایشان نوشته شده است.

فرودگاه شهید صدوقی یزد. پچ پچی میان مسافران به گوش می‌رسد. یک نفر می‌گوید: «این آقا سردار قاسمیه.» و دیگری می‌گوید: «وزیر نفت دولت احمدی‌نژاده». خیلی‌هایشان هم شاید ندانند که مهندس رستم قاسمی از موسسین قرارگاه خاتم‌الانبیاء در سال 68 بوده و هفت سال اخیر را پا به پای سردار قاسم سلیمانی در جبهه مقاومت حضور داشته و امروز بخشی از فروش نفت کشور ما در همین تحریم‌های سخت به دست اوست. با این حال، سردار نه محافظی دارد و نه ماشین ضدگلوله‌ای. به سادگی، از میان مردم می‌گذرد و اگر کسی لبخندی به او بزند، با لبخند پاسخش را می‌دهد و بی‌هیچ تشریفاتی سوار بر ماشین می‌شود. اینجا یزد است. ادب حکم می‌کند ابتدا به دیدار بزرگان یزد رفت.

 سردار یکراست به مسجد حظیره می‌رود تا نماز مغرب و عشایش را بخواند و بعد هم راهی مقبره آیت‌الله صدوقی می‌شود. کنار مزار آیت‌الله شهید حاج شیخ محمد صدوقی و بی بی‌فاطمه کرمانشاهی، همسر شهید محراب یزد و حاج شیخ محمدعلی صدوقی (1328 -1390) می‌نشیند و فاتحه می‌خواند. گلی روی قبرها می‌گذارد و ادای احترام می‌کند و می‌رود.

.حالا نوبت گلزار شهداست. سردار سال‌های زیادی را در جنگ سپری کرده است. هم رفقای شهید زیادی دارد و هم دوستان جانباز فراوان. او با تمام آنهایی که جنگ ایران و عراق را دیده‌اند، درد مشترک دارد. به همین خاطر است که وقتی مرد میانسالی که یک پایش از زانو قطع شده و با عصا به سمتش می‌آید، از او استقبال گرمی می‌کند و مشغول صحبت می‌‌شوند. گرچه کرونا اجازه در آغوش گرفتن نمی‌دهد اما همان خوش و بش چند دقیقه‌ای و لبخند و نگاه پر از صمیمیت، بهترین استقبال است. آنهایی که جنگ را چشیده‌اند هنوز هم زود با هم دوست می‌شوند. 


سردار
تا به ماشین برسد، چند نفری خودشان را به او می‌رسانند. لباس‌هایشان کمی کهنه است.
از سردار کمک می‌خواهند. خوبی محافظ نداشتن این است که مهندس قاسمی می‌تواند بی‌واسطه
درد دل‌های مردم را بشنود. به همراهانش می‌گوید که شماره این افراد را بگیرند و در
اولین فرصت مساله‌شان را حل کنند. اما این همه ماجرا نیست. تلفن سردار زنگ می‌خورد.
صحبت از نفت است و قرارداد و… سردار میان مردم هم که هست، باید حواسش به فروش
نفت باشد. اصلا شاید در همین فاصله، بی آن که همراهانش متوجه شوند، چند کشتی نفت
جا به جا شده باشد…

از یادهای ماندگار تا دغدغه فضای مجازی

انتهای
کوچه یک درخت کهن است. اینجا منزل آیت الله محمدکاظم مدرسی است. ایشان هم امام
جماعت یزد است و هم مدرس و هم محقق. در ورودی خانه، پشت به آینه، عکس سردار قاسم
سلیمانی جا خوش کرده است. بعد از سلام و علیک و احوالپرسی‌های مفصل، صحبت با جمله
میزبان شروع می‌شود: «چشم ما را روشن کردید.» مهندس تشکر می‌کند و بی‌هیچ مقدمه‌ای
یادی می‌کند از سردار سلیمانی که از سال‌ها پیش در جبهه مقاومت همگام او بوده است.
مگر می‌شود صحبت از سردار سلیمانی و قاسمی باشد و یادی از سردار فلاح‌زاده که یزدی‌ها
فراوان او را دوست دارند، نشود؟


ساعت
حوالی 9 شب سه شنبه 28 بهمن 1399 است. کمی از مرکز شهر دور می‌شویم. قرار است که
سردار دیداری با چند نفر از فعالان اقتصادی یزد داشته باشد. همه پیش از او رسیده‌اند
و چشم انتظار. یزدی‌ها مهمان‌نوازند. مردانی که در فعالیت‌های اقتصادی یزد در همین
تحریم‌ها دست به کارهای بزرگ زده‌اند، می‌خواهند بدون هیچ واسطه‌ای، از مشکلاتشان
برای سردار بگویند. از این که کرونا امکان گردشگری یزد را تا چه اندازه کاهش داده،
از این که، تغییرات نرخ دلار چه آسیب بزرگی به فعالیت‌های اقتصادی یزد زده است، از
این که قوانین دست‌وپا گیر چقدر مانع پیشرفت آنها می‌شود، و حتی از این که یزد
نیروی نخبه‌اش را به دیگر شهرهای ایران و کشورها صادر می‌کند و تعداد زیادی مهاجر
و نیروی نابلد می‌پذیرد و همین مشکلات مدیران را در بخش خصوصی افزایش داده است. شش
نفر از فعالان که هر کدام سن و تجربه متفاوتی دارند، از جوانان کارآفرین گرفته تا
پیران و میانسالانی که عمرشان را در حال کارآفرینی سپری کرده‌اند، مشکلاتشان را
بیان می‌کنند. این درخواست سردار است که اول حرف دل فعالان اقتصادی یزد را بشنود و
بعد خود شروع به صحبت کند. سردار قاسمی مرد عمل است؛ نه مرد حرف زدن و رویابافی.
او به تلاش‌هایش در دوران سازندگی، آن وقت‌هایی که هیچ کس باور نداشت ایرانی‌ها می‌توانند
مستقل کار کنند، اشاره می‌کند. به روزهایی که سد کرخه را ساخت، پالایشگاه‌های
متعدد را بهره‌برداری کرد، پل و بندر ساخت، بنزین را به پمپ‌بنزین‌ها در روزگار
تحریم رساند و… حالا همان فعالان اقتصادی یزد می‌دانند با کسی در حال دیدار
هستند که دستش در کار بوده است و خوب می‌داند به انجام رساندن یک پروژه بزرگ چه
زحمت‌هایی دارد. سردار در میان حرف‌هایش به این اشاره می‌کند که من بیش از 80 کشور
جهان را دیده‌ام و با مهم‌ترین مسولانش در ارتباط بوده‌ام و از کارخانه‌هایشان هم
بازدید داشته‌ام. فعالان اقتصادی یزد، به نشانه رضایت سر تکان می‌دهند. هر دو، هم
سردار و هم آن فعالان، خوب می‌دانند که یک راه پیشرفت این است که از وضع دیگر
کشورها با خبر بود و الگوهای موفق را به دست جوان‌های ایرانی در کشور خودمان
اجرایی و عملیاتی کرد.

آیت‌الله
مدرسی همان ابتدای صحبت اشاره می‌کند که انتظار دولتی شجاع، صبور، متدین برای دوره
بعدی ریاست جمهوری دارد. او مثل خیلی‌های دیگر به تبعیت از صحبت‌های رهبر انقلاب
دولت جوان حزب‌اللهی را خواستار است. خصوصا که از دولت پیشین چندان رضایتی نداشته‌اند،
خصوصا به لحاظ اقتصادی. سردار قاسمی صحبت‌های او را تایید می‌کند و یادی از دوران
جنگ می‌کند و فعالیت‌های اقتصادی مهمی که پس از آن به تبعیت از امام خمینی (ره) و
جمله «ما می‌توانیم» انجام داده بود. آیت الله مدرسی که در رزمنده دوران جنگ هم
بوده، دغدغه‌های فراوانی دارد. یکی این که آیا امکان دارد ارزش پول ملی بالا برود؟
آیا سردار برای توضیح  ساده مسائل امروزی
به زبان ساده در فضای مجازی و تاثیرگذاری آن برنامه‌ریزی کرده است؟ آیا مساله آب
یزد حل می‌شود؟ آیا شرکت‌های دانش‌بنیان امکان فعالیت بیشتری در دوره احتمالی
ریاست‌جمهوری او خواهند داشت؟ و…  سردار
تک تک سوالات را با توجه به تجربه‌های شخصی‌اش پاسخ می‌گوید. در پاسخ به برخی از
پرسش‌ها هم به تجربه‌های دیگر کشورها اشاره می‌کند که امکان عملی شدن در کشور را
دارد. مثلا از کشور ترکیه می‌گوید که گردشگری، خلاف تصور خیلی از افراد، دوازدهمین
منبع درآمد این کشور است. در حالی که اولین منبع مالی این کشور صادرات قطعات ماشین
مانند بنز به اروپا است و دومین رتبه اختصاص به صادرات صنعت پوشاک و نساجی دارد.

سردار مثالش را این طور ادامه می‌دهد: «ایران تحریم است پس نمی‌تواند صادراتی به
دیگر کشورها داشته باشد. سوال مهم این است که چرا قطعات پراید را وارد می‌کنیم؟
آیا نمی‌توانیم در این زمینه خودکفا شویم؟! گذشته نشان داده که قطعا می‌توانیم.»
صحبت‌ها آنقدر پرنکته ادامه می‌یابد که خیلی‌ها گذر یک ساعته زمان را متوجه نمی‌شوند.
این دیدار هم باید به پایان برسد. آیت الله مدرسی سردار رستم قاسمی و تمام
مهمانانش را تا در ورودی خانه همراهی و دعای خیر بدرقه راه همه‌شان می‌کند. 

مسائل اقتصادی برای سردار اهمیت زیادی دارد. به گمانش اگر اقتصاد ما حل شود، به تبعش فرهنگ و ازدواج و مسکن و…. نیز حل می‌شود. و اقتصاد ما مشکل دارد زیرا سیاسی شده است. یکی از حاضران در جلسه حرف‌های سردار را تایید می‌کند و از تغییر نیروها پس از روی کار آمدن هر دولت سخن می‌گوید. سردار با این شیوه مخالف است و تاکید می‌کند: «آن وقتی که من وزیر نفت شدم، هیچ نیرویی را به خاطر این که نگاه سیاسی‌اش با من متفاوت بود از ساختار وزارت نفت اخراج نکردم. معیار من برای ماندگاری افراد صرفا توانایی و عملکرد آنها بود.»


سردار قاسمی حرف‌هایش را ادامه می‌دهد. خاطراتش را از دیدار با فعالان اقتصادی دیگر کشورها هم می‌گوید. مثلا تعریف می‌کند که کره جنوبی کشوری است که نه نفت دارد و نه گاز و نه معدن. با این حال، مواد اولیه را از کشورهای دیگر خریداری و محصولات نویی به تمام دنیا عرضه می‌کند. همین جا مردی که موی سفید دارد و معلوم است که تمام سال‌های عمرش را کار کرده و از زیر و بم مسائل اقتصادی یزد با خبر است، می‌گوید: «سردار، شما به چه نکته جالبی اشاره کردید. انگار یزد هم شبیه کره جنوبی است. چون ما اینجا نه تولید گندم داریم، نه روغن، نه پسته و نه بادام. همه را از شهرهای دیگر می‌گیریم و در ازایش، یکی از بهترین شیرینی‌ها را به تمام مردم ایران و خارج از کشور تحویل می‌دهیم.» سردار این نکته‌ها را یادداشت می‌کند. بیش از دو ساعتی صحبت‌هایشان طول می‌کشد. ساعت نزدیک 11 شب است.

از پیش قرار بوده که در این جلسه غیر از دیدار، شامی هم خورده شود. حالا که دوربین ها خاموش است و میکروفونی مقابل سردار نیست، حرف‌های غیررسمی شروع می‌شود و هر چند دقیقه صدای خنده سردار و دیگر فعالان اقتصادی یزد بلند می‌شود. آنها که تا چند دقیقه پیش داشتند از مشکلاتشان می‌گفتند، الان مشغول گپ و گفت صمیمی با مهندس هست. آنقدر صمیمی، که حتی یکی‌شان می‌گوید: «راستی شما متولد چه سالی هستید؟» سردار جواب می‌دهد: «1343». مرد که از فعالان حوزه گردشگری است، رو به دوستش می‌کند و تفاوت سنی خودش و یکی دو تا از همکارانش را با او حساب می‌کند. سردار به این حرف‌هایشان هم دقیق گوش می‌کند. حالا می‌داند که با کدام افراد حاضر دراین جلسه هم سن و سال است. سردار قاسمی اهل رفاقت است. خودش را بالا و دست‌نیافتنی نمی‌بیند. شاید به همین خاطر است که حرف‌ها و دردل‌های مردانه‌شان خوب گل انداخته است. آنقدر که تمام مدت صرف شام، هیچ گاه سکوت میانشان برقرار نمی‌‌شود و هربار یک نفر از تجربه‌اش یا راهکاری که به ذهنش می‌رسد می‌گوید و در مقابل، تجربه یا راهکار سردار را می‌‌‌شنود.

شام تمام می‌شود. وقت خداحافظی فرا می‌رسد. اکنون این جمع خیلی صمیمی‌تر از آغاز دیدارشان با هم خداحافظی می‌کنند. همه دعای خیر می‌کنند برای یکدیگر. صدای سردار در سالن می‌پیچید: «خدا قوت به همه شما که در این شرایط سخت اقتصادی همچنان پای کار ایستاده‌اید و تلاش می‌کنید.»


ماشین سردار به راه می‌افتد. سردار دیشب فقط 2 ساعت خوابیده است و از 6 صبح امروز مشغول به کار بوده است تا همین ساعت 1 بامداد. اولین قرار جلسه فردا هم ساعت 6 صبح است. سردار سال‌هاست که مرد جنگ است؛ از جنگ وطنی در ایران مقابل عراق تا جنگ در سوریه و از سال‌ها پیش هم که جنگ اقتصادی. مردان جنگ کمتر خواب به چشمشان می‌آید.

عضویت در تلگرام عصر خبر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
طراحی سایت و بهینه‌سازی: نیکان‌تک